خودت دعا کردی...
برای غصه ی قلبت خدا خدا کردی
هزار نامه و یکصد هزار دلنامه
نشستی و همه را دانه دانه وا کردی
برای عهد و قرار شبانه ات هر شب...
برای خواندن غم نامه ها... وفا کردی
شنیده ام که برای تمام آدم ها
یکی یکی به زبان خودت دعا کردی
فرشته بر سر راهت نشسته تا که فقط
دعا کنی و بگویی برای ما کردی...
کنار سفره ی لطفت زمین نشست و شما
از آسمان چه صفایی به او عطا کردی
به زیر پای شما هم درخت سیب و انار
و عطر یاس و اقاقی...ببین چه ها کردی؟!
ولی نبوده کسی این چنین به یاد شما
برای غصه ی قلبت خودت دعا کردی
شب است و باز هم قرار با دلدار
و جانماز خودت را دوباره وا کردی...
ز چشم های غریبت ستاره میریزد...
بگو که با غم چشمت چه با خدا کردی؟
کمی به قدر شکافی میان لبهایت
بهار و نور و خدا در هوا رها کردی
به ابـرهـا نـگاه کـن فرشـته ی بـاران!
همیشه خواهش ما را تو دست و پا کردی...
.::. .::.
پی نوشت:
اهالی همه ی شهر ها و کشورها
به عطر شال سیاهی که مبتلا کردی...
کنار سر در هر خانه ای سیاهی ها
چه اشتیاق غریبی...بگو چه ها کردی؟...

جراحت کربلا هنوز تازه است و